روزی تو دوباره رو به من خواهی کرد
غربتکده مرا وطن خواهی کرد با آمدنت سپید خواهم پوشید با دست خودت مرا کفن خواهی کرد
خب دوستان این داستان خیلی زیباست لطفا تا آخرش بخونید نظر هم فراموش نشه قربونتون:
وقتي سر كلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختري بود كه كنارم نشسته بود. و اون منو "داداشي" صدا ميكرد.
به موهاي مواج و زيباي اون دختر خيره شده بودم و آرزو ميكردم كه عشقش متعلق به من
باشه.اما اون توجهي به اين مساله نميكرد.
آخر كلاس پيش من اومد و جزوه جلسه پيش رو خواست.من جزومو بهش دادم.بهم گفت
:"متشكرم داداشی" و گونه من رو بوسيد
"ميخوام بهش بگم ، ميخوام كه بدونه ، من نميخوام فقط "داداشي" باشم.من عاشقشم.اما .... من خيلي خجالتي هستم ....... علتش رو نميدونم "
تلفن زنگ زد خودش بود . دوست پسرش قلبش رو شكسته بود .از من خواست كه برم
پيشش.نمي خواست تنها باشه.من هم اينكار رو كردم.وقتي كنارش رو كاناپه نشسته
بودم. تمام فكرم متوجه اون چشم هاي معصومش بود.آرزو ميكردم كه عشقش متعلق به من باشه . بعد از 2 ساعت ديدن فيلم و خوردن 3 بسته چيپس ،خواست بره كه بخوابه . به من نگاه كرد و گفت : "متشكرم داداشی" و گونه من رو بوسيد
بقیه این داستان بسیار زیبا رو در ادامه مطلب بخونید....
ارزششو داره....
ادامه مطلب...
امروز با چند متن عاشقانه بروزم که خاطره خانم لطف کردن و در بخش نظرات گذاشتن که منم اینجا میزارم امیدوارم خوشتون بیاد:
من ماندم و حلقه طنابی در مشت بارفتن تو به زندگی کردم پشت
بگذار فردا برسد می شنوی دیروز غروب عاشقی خود را کشت
---------------------------------------------------------------------------
عشق با نیم نگاهت ازلی ست
راز چشمان تو ضرب المثلی ست
ولی افسوس ترافیک دلت
مشکل جاده بین المللی ست
----------------------------------------------------------------------------------------------------
خداوندا از دوستي ما مقداري را هم براي فردا كنار بگذار تا اگر رنگ عادت به خود گرفت دوباره آنرا شروع كنيم.
چيزي به اندازه يك لبخند...
-----------------------------------------------------------------------
بر خاك بخواب نازنين تختي نيست
آواره شدن حكايت سختي نيست
از پاكيه اشكهاي خود فهميدم
لبخند هميشه راز خوشبختي نيست
روزي...
روزي،
خواهم آمد، و پيامي خواهم آورد.
در رگ ها، نور خواهم ريخت.
و صدا خواهم داد: اي سبد هاتان پر خواب! سيب
آوردم، سيب سرخ خورشيد.
من خدا را دارم
سفري مي بايد
سفري بي همراه
گم شدن تا ته تنهايي محض
سازکم با من گفت
هر کجا ترسيدي
از سفر لرزيدي
تو بگو از ته دل:
من خدا را دارم
من و سازم چنديست که فقط با اوييم
-------------------------------------------------------------------
خدا گفت زمين سردش است . چه کسي مي تواند زمين را گرم کند.؟
ليلي گفت من.
خدا شعله اي به او داد .ليلي شعله را توي سينه اش گذاشت .سينه اش آتش گرفت .خدا لبخند زد .ليلي هم.
خدا گفت شعله را خرج کن .زمينم را به آتش بکش.
ليلي خودش را به آتش کشيد . خدا سوختنش را تماشا مي کرد . ليلي گر مي گرفت .خدا حظ مي کرد .
ليلي مي ترسيد آتش اش تمام شود . ليلي چيزي از خدا خواست .خدا اجابت کرد .
مجنون سر رسيد .مجنون هيزم آتش ليلي شد .آتش زبانه کشيد .آتش ماند زمين خدا گرم شد .
خدا گفت : اگر ليلي نبود، زمين من هميشه سردش بود!
ليلي نام تمام دختران زمين است
-----------------------------------------------------------
مهربانی را وقتی آموختم که کودکی آسمان نقاشی اش را سیاه میکشید تا پدر کارگرش زیر آفتاب نسوزد .
---------------------------------------------------------
همتونو دوست دارم فعلا خداحافظ...
عشق يك جوشش كور است و پيوندي از سر نابينايي
دوست داشتن پيوندي خود آگاه و از روي بصيرت روشن و زلال
عشق بيشتر از غريزه آب مي خورد و هرچه از غريزه سر زند بي ارزش است
دوست داشتن از روح طلوع مي كند و تا هرجا كه روح ارتفاع دارد همگام با آن اوج مي گيرد
عشق با شناسنامه بي ارتباط نيست، و گذر فصل ها و عبور سال ها بر آن اثر مي گذارد
دوست داشتن در وراي سن و زمان و مزاج زندگي مي كند
عشق طوفاني و متلاطم است
دوست داشتن آرام و استوار و پر وقار وسرشار از نجابت
عشق جنون است و جنون چيزي جز خرابي و پريشاني “فهميدن و انديشيدن “نيست
دوست داشتن، دراوج، از سر حد عقل فراتر ميرود و فهميدن و انديشيدن را از زمين مي كند و باخود به قله ي بلند اشراق مي برد
عشق زيبايي هاي دلخواه را در معشوق مي آفريند
دوست داشتن زيبايي هاي دلخواه را در دوست مي بيند و مي يابد
عشق يك فريب بزرگ و قوي است
دوست داشتن يك صداقت راستين و صميمي، بي انتها و مطلق
عشق در دريا غرق شدن است
دوست داشتن در دريا شنا كردن
عشق بينايي را مي گيرد
دوست داشتن بينايي مي دهد
عشق خشن است و شديد و ناپايدار
دوست داشتن لطيف است و نرم و پايدار
بقیه در ادامه مطلب...
با تشکر ویژه از خاطره خانم بابت ارسال این مطلب بسیار زیبا...
ادامه مطلب...
اين را بـــــه ياد بسپـــــار يک نفر ... يک جايي ... تمام روياهاش لبخند توست ... و زماني که به تو فکر مي کنه ... ....احساس مي کنه که زندگي واقعا با ارزشه .... پس هر گاه احساس تنهايي کردي ... اين حقيقت رو به خاطر داشته باش ... ...يک نفر.... ...يک جايي ... ....در حال فکر کردن به توست...آه خدا
به ظرافت شعر
شهوانی ترین بوسه ها را به چنان شرمی مبدل می کند
که جاندار غار نشین از آن سود می جوید
تا به صورت انسان دراید
و گونه هایت
با دو شیار مّورب
که غرور تو را هدایت می کنند و
سرنوشت مرا
که شب را تحمل کرده ام
بی آن که به انتظار صبح
مسلح بوده باشم،
و بکارتی سر بلند را
از رو سپیخانه های داد و ستد
سر به مهر باز آورده ام
هرگز کسی این گونه فجیع به کشتن خود برنخاست
که من به زندگی نشستم!
و چشمانت از آتش است
و عشقت پیروزی آدمی ست
هنگامی که به جنگ تقدیر می شتابد
و آغوشت
اندک جائی برای زیستن
اندک جائی برای مردن
و گریز از شهر
که به هزار انگشت
به وقاحت
پاکی آسمان را متهم می کند
کوه با نخستین سنگ ها آغاز می شود
و انسان با نخستین درد
در من زندانی ستمگری بود
که به آواز زنجیرش خو نمی کرد -
من با نخستین نگاه تو آغاز شدم
توفان ها
در رقص عظیم تو
به شکوهمندی
نی لبکی می نوازند،
و ترانه رگ هایت
آفتاب همیشه را طالع می کند
بگذار چنان از خواب بر ایم
که کوچه های شهر
حضور مرا دریابند
دستانت آشتی است
ودوستانی که یاری می دهند
تا دشمنی
از یاد برده شود
پیشانیت ایینه ای بلند است
تابنک و بلند،
که خواهران هفتگانه در آن می نگرند
تا به زیبایی خویش دست یابند
دو پرنده بی طاقت در سینه ات آوازمی خوانند
تابستان از کدامین راه فرا خواهد رسید
تا عطش
آب ها را گوارا تر کند؟
تا آ یینه پدیدار آئی
عمری دراز در آن نگریستم
من برکه ها ودریا ها را گریستم
ای پری وار درقالب آدمی
که پیکرت جزدر خلواره ناراستی نمی سوزد!
حضور بهشتی است
که گریز از جهنم را توجیه می کند،
دریائی که مرا در خود غرق می کند
تا از همه گناهان ودروغ
شسته شوم
وسپیده دم با دستهایت بیدارمی شود
احمد شاملو
خدا جون ...
خدا جون میشه تو امشب منو تو بغل بگیری؟
بگی آروم توی گوشم دیگه وقتشه بمیری
خدا جون میگن تو خوبی ، مثل مادرا می مونی
اگه راست میگن ببینم عشق من کجاست میدونی؟
خدا جون میشه یه کاری بکنی به خاطر من؟
من می خوام که زود بمیرم آخه سخته زنده موندن
من که تقصیری نداشتم پس چرا گذاشته رفته؟
خدا جون تو تنها هستی میدونی تنهایی سخته
زنده بودن یا مردن من واسه اون فرقی نداره
اون می خواد که من نباشم، باشه ،اشکالی نداره
خدا جون می خوام بمیرم تا بشم همیشه راحت
ولی عمر اون زیاد شه حتی واسه یه ساعت
خدا جون میشه تو امشب منو تو بغل بگیری؟
بگی آروم توی گوشم دیگه وقتشه بمیری
به تو که موندگاری
دختر:خوشگلم؟
پسر:نه
دختر:دوستم داری؟
پسر:نه
دختر :اگه بمیرم برام گریه نمی کنی؟
پسر:نچ
دختر اشک تو چشماش جمع شدو پسر
بغلش کردوگفت:تو خوشگل نیستی
زیباترینی...دوستت ندارم عاشقتم
اگه بمیری برات گریه نمی کنم...منم میمیرم
نظر بدین ممنون میشم